کد مطلب:141923 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

دلاوری های عباس
عصر عاشورا فرارسیده بود. همه یاران، مردان، برادران، و فرزندان عباس در راه بقای اسلام و قطب دایره آن جان فدا كرده بودند. تنها «عباس» و «حسین» در برابر سپاه دشمن با دلی پر از غم و مقاوم ایستاده بودند. از طرفی فریاد كودكان، ناله ی زنان و صدای شادی سپاه شام به گوش می رسید. عباس علیه السلام كه تنها بازمانده در گام امام بود و دشمن از حملات او عاجز شده بود نزد امام رفت تا اجازه جهاد دریافت كند. امام فرمود: «یا اخی انت صاحب لوائی؛ ای برادر! تو پرچمدار منی» عباس عرض كرد: «قد ضاق صدری و سئمت من الحیاة و ارید ان أطلب ثاری من هولاء المنافقین سینه ام از این منافقین به تنگ آمده و می خواهم از اینها انتقام خونم را بگیرم» پس از آن امام حسین علیه السلام فرمود: «برای اطفال آب بیاورید». [1] عباس رهسپار شد. و آن مردمان را موعظه كرد و از خشم الهی بر حذر داشت. گفتار آن جوانمرد چندان تأثیری بر آن قوم نداشت؛ ناگاه بر ابن سعد نهیب زد: «این حسین پسر دختر رسول خدا است كه شما یاران و اهل بیت او را كشته اید و اینها فرزندان و عیال اویند كه تشنه كام اند. آنها را سیراب كنید كه جگر آنها را تشنگی و گرما آتش زده است. از اینها گذشته، او (حسین) فرمود: مرا رها كنید تا به هند یا روم بروم و حجاز و عراق را بر شما بگذارم» كلام عباس علیه السلام در جان مردم نشست تا آنجا كه برخی گریان شدند. اما شمر گفت: ای پسر ابوتراب! اگر تمامی روی زمین را آب گرفته باشد و آن در اختیار ما باشد، قطره ای از آن را نخواهید نوشید مگر این كه در بیعت با یزید درآیید» [2] عباس علیه السلام رو به جانب حسین علیه السلام بازگشت تا نتیجه گفتارش را برگوید. و صدای اطفال به گوشش می خورد كه از عطش می نالیدند. [3] او بی تاب شد. و غیرت علی گونه اش به جوش آمد.


بار دیگر با اندكی تأمل سوار بر اسب شد و مشك آب را در دست گرفت. در اندك زمانی چهار هزار نفر او را محاصره و تیرباران كردند. فراوانی و بی شمار بودن آنها در عزم او تأثیری نداشت. او به تنهایی در حالی كه پرچم «حمد» بر روی سرش در احتزاز بود، آن جمعیت را از خود دور می ساخت و كسی باور نداشت كه او در رزم است. حملات او به خوبی یادآور شجاعت و صلابت امیرالمومنین علیه السلام بود. حقیقت این بود كه دشمن تاب پایداری در برابر آن شجاع را نداشت و با زبونی و خواری عقب نشینی كرده بود. عباس علیه السلام با آرامش تمام وارد شریعه فرات شد. روشن بود كه كثرت این جمعیت چشم او را نگرفته است. [4] او در آن آب خنك وارد شده بود. «فلما أراد ان یشرب غرفة من الماء ذكر عطش الحسین و اهل بیته، فرض الماء و ملأ القربة» همین كه مشتی آب برگرفت و تا نزدیك دهان آورد، به یاد تشنگی حسین و همراهانش افتاد. پس آن آب را فرو ریخت و مشك را پر از آب نمود. [5] .

با خود چنین می گفت: [6] «ای نفس! پس از حسین، تو نزد من خواری، نباشد كه تو پس از او باقی باشی».

سپس مشك را پر از آب كرد و بر اسب نشست و تمام توجه او به خیمه ها مصروف بود. كوتاه ترین راه به خیمه ها را انتخاب كرده بود و با ازدحام جمعیت خود را درگیر ساخته بود، سپاه را می درید و لحظه به لحظه به قطب و مركز عالم نزدیك تر می شد. كشتار زیادی پیش آمده و دشمن خود را باخته بود. اشعار حماسی عباس جان او ا دلداری می داد: «لا ارهب الموت...؛ مرا از مرگ باكی نیست».


اما پایداری آن رادمرد الهی با خیانت دشمن شكسته شد. «زید بن ورقاء جهنی» [7] در پشت درخت خرمایی كمین كرده بود. «حكیم بن طفیل سنبسی» هم او را یاری كرد تا این كه ضربتی به دست راست آن یار حسین وارد ساخت كه دست حضرت قطع گردید. پرچم را به دست چپ خود داده [8] و اینجا شعار حماسی عباس علیه السلام تغییر كرد: «اگر دست راستم را قطع كردید، جهادكنان از دین حمایت می كنم».

قطع شدن دست، او را تحت تأثیر قرار نداده بود؛ چه این كه او در تلاش بود تا آب را به كودكان برساند. این بار «حكیم بن طفیل» پشت نخلی كمین كرده بود و ضربه ای به دست چپ او زد كه آن هم قطع شد. [9] .

عباس علیه السلام پرچم را به سینه خود نگهداشته بود. این شیوه چون رفتار عمویش جعفر طیار بود: وقتی در جنگ موته دست راست و چپش را قطع كردند، چنین كرد. عباس علیه السلام شعارهای دیگری را سر داد:



«الا ترون معشر الفجار

قد قطعوا ببغیهم یساری؛



آیا نمی بینید كه چگونه به ستم خود دست چپم را زده اند؟» [10] دشمنان نیرو یافته، از هر طرف او را تیرباران كردند. باران تیر بر او می بارید تا این كه تیر بر مشك آب نشست و آب سرازیر شد. تیری هم بر سینه عباس علیه السلام نشست. [11] دیگری با عمودی بر فرق مباركش زد.

از آن ضربت، عباس از روی اسب بر زمین افتاد.فریاد دلاور كربلا بلند شد: «علیك منی السلام یا اباعبدالله؛ ای ابا عبداله خداحافظ». [12] .



[1] بحارالانوار، ج 45، ص 41.

[2] مقتل الحسين، ص 335.

[3] تظلم الزهراء، ص 198.

[4] مقتل الحسين مقرم، ص 336 - 335.

[5] بحارالانوار، ج 45، ص 41.

[6] در باب شعارهاي حماسي عباس بن علي عليه السلام در بخشي به تفصيل سخن مي گوييم.

[7] طبري نام پدر وي را در «رقاد نبي» دانسته است (تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 468(.

[8] ابصار العين، ص 62.

[9] مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 108.

[10] ابصار العين، ص 62.

[11] بحارالانوار، ج 45، ص 42.

[12] العباس بن اميرالمؤمنين عليهماالسلام، ص 338.